حیدریون

پایگاه اطلاع رسانی هیئت حیدریه شهرستان خوانسار

حیدریون

پایگاه اطلاع رسانی هیئت حیدریه شهرستان خوانسار

حیدریون
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

حکایت ...

شنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۲:۲۰ ب.ظ

مرحرم قاضى نورالله ، در آخر کتاب مجالس المؤ منین در ذیل حالات شعرا مى نویسد: پدر جمال الدین خلیعى موصلى که حاکم موصل بود، ناصبى و دشمن اهلبیت (علیه السلام ) بود و مادرش هم ناصبیه بود چون پسر برایش متولد نمى شود به مقتضاى عقیده فاسد خودش نذر کرد که اگر خداى تعالى پسرى به او عطا کند به شکرانه او را بفرستد سد راه زوار سید الشهدا (علیه السلام ) که از شام و جبل عامل مى آیند و عبور آنها از موصل بود آنها را به قتل برساند بعد از مدتى جمال الدین متولد شد. چون به حد جوانى رسید، مادرش او را نزد خود خبر داد.


لاجرم با مادرش عقب زوارى که از موصل عبور مى کردند رفت . تا به محلى به نام مسیب رسید. دید زوار از جسر (دیواره شهر) عبور کرده اند. همان جا توقف کرد که هنگام مراجعت ، آنها را به قتل برساند. در کنارى کمین کرده بود خوابش برد.

در خواب دید قیامت شده است ملائکه آمدند او را گرفتند بردند در جهنم انداختند. آتش او را نسوزاند و به او اثر نکرد. مالک جهنم خطاب به آتش گفت : چرا او را نمى سوزانى ؟ آتش پاسخ داد غبار کربلا بر او نشسته است او را بیرون آوردند شستشویش دادند دوباره او را در آتش انداختند باز آتش او را نسوزانید مالک گفت : چرا او را نمى سوزانى ؟


آتش گفت شما ظاهر او را شستید اما غبار داخل جوف او شده از خواب بیدار شد و از آن عقیده فاسد برگشت و مذهب تشییع اختیار کرد و مشغول مداحى حضرت امیر المومنین (علیه السلام ) و مرثیه خوان سید الشهدا (علیه السلام ) شد.


منبع:

ثمرات الحیات ، ج 1، ص 650.

موافقین ۰ مخالفین ۱ ۹۴/۰۲/۱۲
روابط عمومی هیئت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی